در چندین سال پیش قبل از ظهور موبایل و
اینترنت و گفتن مطالب بی سروته جوان ها لطیفه های ملا را برای همدیگر باز گو می کردند که حاوی مطالب جذاب و آموزنده بود وبیشتر انتقاد ها در قالب لطیفه بود برای مثال : روزی ملا رفته بود الاغ بخرد دهاتی ها هم اجتماع کرده بودند وبازار خر فروشی رواج زیادی داشت شخصی که از آنجا عبور می کرد گفت : در این میدان به جز خر و دهاتی چیزی پیدا نمی شود . ملا وقتی این حرف را شنید رو به آن مرد کرد و گفت : ببخشید آقا شما دهاتی هستید مرد گفت خیر ملا گفت پس در این جمع شما چه هستید؟ ... پرسیدن خبر ملائکه از ملا از ملا سئوال کردند قبل از این که خداوند زمین و آسمان را خلق کرد ملائکه در کجا بودند ؟ گفت در خانه ی خود اختلاف در میان مردم وقتی از ملا پرسیدند ؟ که در میان مردم چقدر اختلاف است گفت : بعد فرزندان آدم و من عدد فرزندان آدم را نیکو می دانم گفتند : بگو ؟ گفت بواسطه ی پریشانی حواس عدد پسران اورا فراموش کرده ام و عدد دختران او هم از نظرم محو شده گردو شکستن ملا ملا روزی گردو می شکست گر دویی از زیر سنگش جسته نا پدید شد گفت : سبحان الله همه چیز از مرگ می گریزند حتی بهائم رفتن ملا در قبر روزی ملا در صحرا می رفت سه نفر سوار را دید که به طرف او می آیند . بترسید و لباس از تن بیرون کرده در قبر پنهان شد . سواران اورا دیدند از پی او تاختند جون رسیدند پرسیدند کیستی ؟ گفت من یکی از اهل قبورم و سلک اموات الان فرصت یافتم از قبر در آمده که تفریح نمایم . مگر دیوانه ای دو نفر در صف اتوبوس ایستاده بودند از فرط بیکاری و انتطار سر صحبت را با هم باز کردند . اولی خواست حرفی بزند . از دومی پرسید : هفته ای چند بار اصلاح می کنی ؟ دومی جواب داد : ۳۵۰ بار ؟ پرسید : مگر دیوانه ای ؟ گفت : خیر . سلمانی هستم .... دیوانه ی ملا کش دیوانه ای در کوچه به ملا بر خورد شمشیررا از نیام کشید و گفت : مدت هاست من نذر کرده ام که یک ملا را با این شمشیر بکشم . ملا گفت : به ارواح پدرم قسم که اشتباه کرده ای من هیچ سواد ندارم چه رسد به آن که ملا باشم شکر نعمت ملا روزی از خانه یکی از رفقا گوشت گوسفند پخته ای آورد ملا خورد و بعد از خوردن خواست دعایی در حق صاحب منزل کند . گفت : خدا از کله های بهشت به شما روزی کند .... مرغ خوردن ملا روزی به خوردن مرغ پخته ای مشغول بود کسی به او رسید . قدری از آ ن مرغ خواست گفت : معذورم دار که این مال من نیست زنم به من داده بخورم و اذن ندارم به تو بدهم . خرما خوردن ملا شخصی اورا دید که خر ما را با هسته می خورد گفت : چرا چنین می خوری جواب بداد مگر نمی دانی خرما فروش خر ما را با هسته به من فروخته من هسته را چگونه دور بیاندازم . وصیت پدر ملا روزی پدرش ملا را گفت : طعام بیاور و در را ببند ملا گفت نه اول در را ببندم بعد طعام را بیاورم . جدول ضرب پسر دانش آموزی به دوستش می گفت : امروز معلم مرا حریمه کرد . چرا ؟ چون گفتم ۵ضرب در ۵ می شود پنحاه دوستش گفت : خوب می خواستی بگویی بیست و پنج پسرک لبخندی تمسخر آمیزی زد و گفت : عجب حرفی می زنی ؟ من پنجاه گفتم قبول نکرد چطور به بیست و پنج راضی می شد ؟؟ شجاعت پسرک با کار نامه ای به منزل آمد که اغلب نمره هایش صفر بودند . پدر با کمال خشونت به سرش داد کشید و می خواست از فرط خشم اورا تنبیه کند . پسر گریه کنان گفت : ولی پدر من خیال می کردم تو به من بابت شجاعتم افتخار می کنی که به خود جر ا ئت دادم با چنین نمره هایی به منزل بیایم . سوختن ملا روزی غذایی بخورد از زیادی فلفل اند رونش به سوخت بیتاب شد فریاد بر آورد آب در اندرونم بریزید که سوختم . سیاه پوشیدن ملا روزی قبای سیا هی در بر داشت پرسیدند ؟ این لباس را چرا پوشیده ای ؟ گفت : پدر پسرم مرده است. مسافرت ملا وقتی به شهری رفت دید در هر خانه طعامی ترتیب داده اند به هر کس داخل هر خانه می شد از برای او طعام می آوردند ملا را خوش آمد ؟ گفت : واله عجب شهر پر نعمتی است یکی گفت : امروز عید است گفت : ای کاش هر روز عید باشد .
برچسبها: سرگرمی -خنده -جک,
