وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت ای گل که در این باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخنگوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
چقدر سخت است در این دنیا حدیث آرزو گفتن
چقدر زیباست در آن دنیا بدون آرزو خفتن
چقدر سخت است که دردت را برای دیگران گویی
چقدر زیباست حریم دل به هنگام دعا گفتن
چقدر سخت است بهاری که بدون یار می آید
چقدر زیباست به یاد یار به دیدار خزان رفتن
چقدر سخت است درون باغ باشی و نبویی گل
چقدر زیباست گل باغی در اوج آسمان بودن
چقدر سخت است که دنیا را پر از رنج و جفا بینی
چقدر زیباست کنار او پر از عدل و صفا بودن
چقدر سخت است که انسان ها در این دنیا نمی مانند
چقدر زیباست در آن گیتی به رودی پاک پیوستن
چقدر سخت است که در بند جهانی بی چراغ باشی
چقدر زیباست به دیدار چراغی چون خدا رفتن
چقدر سخت است شبی تا صبح به دنبال مَهَت گردی
چقدر زیباست سحرگاهان به سوی نور روان بودن
چقدر سخت است شب هجران کنار ساحلی آرام
چقدر زیباست جزیره ای به پهنای خدا بودن
چقدر سخت است که یارت را درون آسمان بینی
چقدر زیباست سحرگاهان برای او دعا گفتن
چقدر سخت است جدا از او برای او غزل گویی
چقدر زیباست شباهنگام پی او تا خدا رفتن
نظرات شما عزیزان:
